تنها در یک زمان من از جواب دادن عاجز شدم وان این بود که یک نفر از من سوال کرد که:تو کیستی؟؟؟
شد خاتم انبيا محمد (ص)
به به كه چه روز خرم آمد | |
مبعوث نبى اكرم آمد |
|
بس عيد فرارسيد بى شك | |
عيدى نبود چنين مبارك |
|
از بعثت او جهان جوان شد | |
گيتى چو بهشت جاودان شد |
|
اين عيد به اهل دين مبارك | |
بر جمله مسلمين مبارك |
|
از غيب ندا رسيد او را | |
آن ذات خجسته نكو را |
|
كاى ذات نكو پيمبرى كن | |
برخيز و به خلق رهبرى كن |
|
چون قدر و مقام رهبرى يافت | |
در كوه «حرا» پيمبرى يافت |
|
بشنيد چو اين ندا محمد (ص) | |
شد خاتم انبيا محمد (ص) |
|
هر روح كه دور از بدى شد | |
با آمدنش محمدى شد |
|
قانون حيات و هستى آورد | |
آيين خدا پرستى آورد |
|
پيدا چو شد آن جمال هستى | |
بشكست اساس بت پرستى |
|
با بعثت آن نبى مرسل | |
بتخانه به كعبه شد مبدل |
|
هر دم صلوات بر جمالش | |
بر احمد و بر على و آلش |
|
صد شكر به دين آن جنابم | |
قرآن مقدسش كتابم |
|
خوشبخت كسى كه امت اوست | |
در سايه دين و رحمت اوست |
|
از عرش ملك دهد سلامش | |
شد ختم پيمبرى به نامش |
|
اى داده ز ماه تا به ماهى | |
بر پاكى ذات تو گواهى |
|
در شأن تو گفت ايزد پاك | |
لولاك لما خلقت الافلاك |
|
اى بر سر هر پيمبرى تاج | |
يك قصه توست شام معراج |
|
قرآن كريم حجت توست | |
خوشبخت كسى كز امت توست |
|
گر زانكه تو بت نمىشكستى | |
اسلام نبود و حق پرستى |
|
توحيد به ما تو ياد دادى | |
بتخانه و بت به باد دادى |
|
اى معنى ممكنات درياب | |
اى خواجه كائنات درياب |
|
ما غير تو دادرس نداريم | |
درياب كه هيچ كس نداريم |
|
اى آن كه تو يار بينوائى | |
فرياد رس و گرهگشائى |
|
درياب كه ما گناهكاريم | |
اميد شفاعت از تو داريم |
|
تنها نه منم به غم گرفتار | |
غم از دل هر كه هست بردار |
|
اي جان جهان فداي جانت | |
"شهري" است غلام آستانت |
|
"عباس شهرى"
فرا رسیدن عید سعید مبعث را به عاشقان ودلدادگان رسول مهر وپیام اور کرامت انسانی تبریک میگویم
عاشقان عیدتان مبارک باد
| ||
|
|
|
عاشقت خواهم ماند
بی آنكه بدانی دوستت خواهم داشت
بی آن كه بر لب آرم در دل خواهم گفت
بی هيچ سخنی گوش خواهم داد
بی هيچ اندوهی در آغوشت خواهم گريست
بی آن كه حس كنی در تو آب خواهم شد
بی هيچ گرمایی كنار آشيانهی تو آشيانه می كنم
و فضای آشيانه را پر از ترانه می كنم
می پرسند : به خاطره چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه می كنم
درویش و جهنم
درويشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود
پس از اندك زمانی، داد شيطان در می آيد
رو به فرشتگان می كند و می گويد : جاسوس می فرستيد به جهنم؟
از روزی كه اين مرد به جهنم آمده مدام در گفتگو است و جهنميان را راهنمایی می كند و
سخن درويشی كه به جهنم رفته بود اين چنين است؛
با چنان عشقی زندگی كن كه حتی بنا به تصادف، اگر به جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند
پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست می زند؛ اما هزار هزار هزار فرسنگ مانده به ماه می افتد. دره های جهان پر از پلنگان مرده است که هرگز پنجه شان به آسمان نرسيده است . خدا اما پرش پلنگ عشق را اندازه می گيرد، نه رسيدن اش را . و پلنگان می دانند که خدا پلنگی را دوست تر دارد که دورتر می پرد ! ........
اميدوارم درخت آرزوهاتون به شکوفه بشينه و عطر آمين نفس فرشته ها به برق نگاه تک تک آرزوهاتون گير کنه و به اونچه که براش بي خوابي مي کشيد برسيد .
وابستگي برابر نيست با دلبستگي
با ذكر اين مطلب كه وابستگي يك نيازي است كه ارضاي آن نياز ايمني را بر آورده مي كند و حتي شكست در ارضاي آن به خود شيفتگي ( نارسيسم ) مي انجامد . ( افراد خود شيفته فقط و فقط افكار و احساسات و نياز هاي خودشان را واقعي مي بينند . چون تمام حواسشان فقط متوجه خودشان است ).
ولي باز هم بايد متذكر شد كه ارضا ء بيش از حد اين نياز خطرناك است طوري كه فرديت را از ما مي گيرد افراد وابسته كاري از دستشان براي خود بر نمي ايد . به محض آنكه تنها مي مانند از اضطراب و وحشت عاجز هستند .بعضي به اشتباه واژه دلبستگي را با وابستگي اشتباه مي گيرند.
- دلبستگي ارتباط مهر ورزي است در جاي خود ولي فرديت راو موجوديت را زير سؤال نمي برد.
- دوست داشتن در دلبستگي يعني ما را براي هستي يكتاي مان پذيرفته اند . در اين حال براي كسي كه دوستمان مي دارد موجودي ضروري و بي جانشين مي شويم .
- دلبستگي يكي از وجوه عشق است ولي وابستگي خير .
- در دلبستگي طرفين رابطه مي توانند فرديتشان را حفظ كنندولي در عشق به ديگري جذب و گم نمي شوند .
|
|